نویسنده ی این این داستان نیما عطایی میباشد که البته آن را به زبان دوستش سعید نوشته است. از حال رفتم وقتی به هوش اومدم دیدم دیگه اونجا نیست ده دقیقه بعد مامان و بابام اومدن منم بهشون گفتم اونا هم ترسیدم ما از اون خونه رفتیم خیلی ترس ناک https://gitlab.com/Mojgan_fsij